خسته نباشی پدر:
نوشته شده توسط : masoodp.m.011

 

 

پدر خسته از سر کار به خانه برگشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسر از پدر پرسيد پدر ميتوانم بپرسم ساعتی چند دلار حقوق ميگيری. پدر با بی حوصلگی گفت به تو ربطی ندارد.

پس از اندک زمانی پسر بار دیگر این سوال را از پدر پرسيد و پدر با عصبانت پسر کوچکش را دعوا کرد ولی پسر باز با خواهش از پدرش خواست تا

بداند دستمزد پدرش ساعتی چند است و پدر ناگزید پاسخ داد ساعتی ٢٠ دلار.

پسر از پدر پرسيد می توانی ١٠ دلار به من بدهی نياز دارم. و پدر شاکی از اینکه تمام پافشاری های پسر از سوالش فقط برای گرفتن پول بود... با

فریاد به پسرش گفت بر و به اطاقت تا دیگر نبينمت.

پسر با حالی دگرگون راهی اطاقش شد.

پس از مدت زمانی پدر از کارش پشيمان شد و برای دلجویی از پسرش راهی اطاق پسر شد. درب اطاق را که باز کرد دید پسرش دستپاچه

مشغول جمع کردن پولش است.

پدر با خشم از پسر پرسيد. این پول ها چيست؟

پسر گفت پول های توجيبيم است.

پدر سوال کرد چقدر است؟ پسر جواب ١٠ دلار .

و پدر متعجت از پسر پرسيد ! تو که خودت ١٠ دلار داشتی برای چه ١٠ دلار دیگر از من ميخواستی؟

 

پسر در پاسخ به پدرش گفت. برای آنکه ١٠ دلار کم دارم تا بشود ٢٠ دلار و به تو بدهم تا فردا یک ساعت زودتر به خانه بيایی ...





:: بازدید از این مطلب : 443
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
54321 در تاریخ : 1390/1/17/3 - - گفته است :
خسته نیستم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: